محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه سن داره

در ساحل زندگی

میزبانی ویروس

سلام  بهترینم هفته ای که پشت سر گذاشتیم میزبان یه مهمون نا خونده بودیم, یه ویروسسس اول شما بعدشم امیر علی خدا به داد دخملی برسه امیر علی دو روز تمام از بغلم پایین نمی اومد تا منو میدید دستاشو باز میکرد یعنی بغلم کن شما که با چند ورق قرص و شربت و یه روز نرفتن به مدرسه یکم بهتر شدی با این حال که سرفه های گلو خراشت هنوزم پا برجاست ولی طفلی امیر که اول کار یه امپول نوش جان کرد تا دوباره صدا دار بشه بعدشم اویزون من شد  به قول یه ادم با سوادی اخر از دست شما من دیکس کمر میگیرم خلاص   بدون شرح الهی فدای اشکات بشه مادر حال و روز  خواهری زمانی که داداشاش ویروسی شده بودن    ...
29 مهر 1390

ته تقاری یکی دیگه بود

مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى آورده است : یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام داراى دو نوزاد دوقلو گردید، همین که به حضور مبارک آن حضرت شرفیاب شد، پس از تبریک و تهنیت به او فرمود: آیا مى دانى کدام یک از دوقلوها بزرگترند؟ پدر نوزاد در جواب اظهار داشت : آن که اوّل از شکم مادر خارج و به دنیا آمده است . حضرت فرمود: خیر، آن که آخر به دنیا آمده بزرگ تر است ، زیرا مادر در ابتداء به وسیله او؛ و سپس به وسیله آن که اوّل خارج شده ، آبستن گردیده است . و چون نطفه اوّلى در ابتداء وارد رحم شده و منعقد گردیده است ، به همین جهت توان خروج از رحم مادر را ندارد، تا آن که نوزاد بعد از خودش خارج گردد؛ و پس از آن که راه براى اوّلى باز شد آن وقت مى توا...
26 مهر 1390

او خواهد امد

روزی در تقویم خواهند نوشت: تعطیل,روزفرج مهدی فاطمه(س). وبعد در مدینه در کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلوی زیر را میبینیم: پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم حضرت فاطمه. کار فرما:قائم ال محمد پیمانکار: یاران حضرت مساحت:وسعت تمام دل ...
21 مهر 1390

نگرانم

سلام عسلم امروز صبح که بیدار شدم دیدم بابایی حالش خوب نیست میگفت برای چند لحظه  نمیتونسته نفس بکشه خیلی ناراحت شدم تا ظهر چند بار بهش زنگ زدمو حالشو پرسیدم بعد از ظهرم رفت پیش اقای ماهر که متخصص قلبه دکتر گفته بود استرس وفشار ممکنه علتش باشه فردا هم صبح تست ورزش داره تا خیالمون راحت بشه.چند روز پیش خواهری ما رو تا حد مرگ ترسوند دکتر سونو داد و تشخیصش این بود که کلیه کوچولوش شن داشته که دفع کرده اخه بچه یک سال شن کلیه دیگه چه صیغه ایه؟ شما هم که چند شبه تا صبح ناله میکنی تو خواب نمیدونم تو اون دل کوچولوت چی میگذره که ارامشو قرارتو ازت گرفته این تو داریت منو نگران میکنه چون هیچی بهم نمیگی و میخوای غصه هات فقط مال خودت باشن...
21 مهر 1390

وقتی محمد امین کوچول بود

  منزل یکی از اقوام.سمت راست محمد امین و سمت چپ هلیا(دختر عمو)   دبی سرزمین یخی.سمت چپ محمد امین و سمت راست هلیا(دختر عمو)   دبی.   خیلی دلت میخواست مال خود خودت باشه  سفر سوریه.سمت راست محمد امین و سمت چپ اقا محسن (یکی از همسفرامون) پسر عموهای خوبت ,سمت راست امیر عباس و سمت چپ محمد رضا که الان دیگه واسه خودشون مردی  شدن ...
19 مهر 1390

یه روز مهر از ماه مهر

سلام گلکم امروز مدرسه جلسه گذاشته بود میخواستن اعضای انجمن انتخاب کنن .جلسه ساعت چهار شروع میشدو تا پنج ونیم ادامه داشت به همین خاطر بابایی مجبور شد جلسه اداره شو موکول کنه به ساعت شش. وقتی رسیدم خونه بچه ها خواب بودن وشما هم گله مند که چرا بچه ها خوابیدند خونه ساکت شده دلم میگیره تکلیفاتو اوردم و انجام دادی و بعد با هر ترفندی بود امیر علی رو بیدار کردی ولی خواهری تا ساعت هشت و نیم خوابید دیگه کم کم داشتم نگران میشدم که  خانم خانما بیدار شد .ساعت نه و رب هم بابایی خسته و کوفته اومد خونه. خواهری هم از ذوق دیدن بابایی یکدفعه ای ایستاد رو پاهاش .چون خواهری خیلی ضعیفه یه دو ماهی از قلش تو راه رفتن عقبه! شما هم هی ادای حشمت فردوسو در م...
18 مهر 1390

یا ضامن اهو

مگذار مرا در این هیاهو  تنها و غریب و سر به زانو ای کاش ضمانت دلم را بکنی تکرار قشنگ بچه اهو   میلاد امام هشتم اقا امام رضا بر تمامی عاشقان مبارک   امروز روز جهانیه کودک بود بعد از ظهر مشغول بازی با امیر علی بودی صدام زدی مامان امیر علی داره اشغال میخوره بیا از دهنش در بیار دوباره گفتی زود باش مامان به خدا دروغ نمیگم ایناهاش دیده میشه قهوه ایه گفتم بیسکویته خودم بهش دادم ! ولی از اون جایی که تازگیها خیلی خودرای شدی به حرف من هیچ اعتنایی نکردی و انگشت مبارکتوگذاشتی داخل دهان امیر علی بینوا اونم نامردی نکرد چنان گازی با اون دندونای تیزش گرفت که دیگه هوس چنین کاری به سرت نزنه ش...
16 مهر 1390

اولین جدایی

١٤ مرداد ٨٨ بود که برای اولین بار دستامون از    تو دست هم جداشد, ولی قلبامو ن بیشتر بهم نزدیک شدانقدر نزدیک که صدای طپیدنشو میشد شنید . قرار بود مثل همیشه با هم باشیم اما خدا انگار چیز دیگه ای رو برامون رقم زده بود. ده روز مونده بود به پروازمون برای رفتن به سرزمین وحی سرزمین محمد وخونه خدا. اما زمزمه های انفلانزای خوکی نقل هر جا و مکانی شد.خیلی ناراحت کننده بود  بچه ها و سالمندا رو اجازه خروج نمیدادن . ساعت ١٢ نیمه شبی که صبحش عازم خونه خدا بودیم شما رو بردیم خونه پدر جون چون تا اون موقع  هیچ وقت از هم جدا نشده بودیم میدونستم اگه بیدار باشی تحمل دوری برات سختر میشه . صبح وقتی هنوز خواب بودی دستای کوچولوتو گرفتم ت...
12 مهر 1390

دختر عزیزم روزت مبارک

دخترم روزت مبارک خداوندا یک بار دیگه لبخند زیبایت را نثار جان و حیاتم   کردی با بخشش دردانه وجودم عطیه زهرا سپاس پروردگارم بابت تمام ان چیزی که تو دادی و من ندانسته خود را صاحب ان دانستم! کمک کن تا فرشته هام همیشه فرشته بمونن نزار قولشونو فراموش کنن و بالهاشونو که پیشت امانته از خاطر ببرن! شاید بی تابی دخترکم واسه تو باشه واسه اون دنیای خوبی که وقتی پیشت بود واسه بالای کوچیکش که پیشت گذاشت تا براش نگه داری! میخوام براش عقیقه کنم کوتاهی از من بود دختر گلم کاش همون موقع که واسه داداشت عقیقه کردیم برای شما هم میگرفتیم احساسم اینو بهم میگه عقیقه ارومت میکنه . خیلی دوستت دارم فرشته پاکم اگه نمیتونم اون جوری که دوست داری باهات باشم...
7 مهر 1390