دلتنگی...

سلام .دلم پوسید بس که کنج خونه وبم کز کردم و منتظر حضور دخملیام شدم تا خبری از نی نی هاشون بدن بهم.این شد که گیوه ام رو ورکشیدم و چادر و چاقچور کردم تا یکی یکی به همتون سر بزنم ببینم سلامت هستین الحمدالله؟میدونین قراره برم پام رو جراحی کنم گفتم قبلش یه دیداری تازه کرده باشم و حلال واری بطلبم.خوب خدارو شکر که شما سرتون گرمه وسلامتین.ولی مامان جان از وبت بوی غم میاد که من طاقت ندارم دخترم رو اینطوری ببینم امیدوارم دلت شاد باشه عسلم.همیشه منتظر هستم تا با درد دل کردن برام غمهاتون رو به سینه ام بسپارید و دل سبک کنید شاید تجربه چندین ساله ام در دنیا بتونه کمکی بهتون بکنه.

---

سلام
تنتون سالم سودابه جون میام بهت سر میزنم..