من و خدای خوبم..
خدایا مرا ببخش
بخاطر تمام درهایی که کوبیدم و خانه تو نبود
خداوندا،
چشمان خسته ام را سمت تو بر می گردانم،
روح سر گردانم را در شهر تو می چرخانم،
غصه هایم را تنها به تو نشان می دهم.
خداوندا،
زیر دست و پای بی دلان، دل به سلامت بردن ممکن نیست،
می دانم که چاره ای هم نیست،
یاری ام کن، که چون تو دلداری نیست.
اشک که بخواهد بیاید سوال نمی پرسد کجایی، چطوری و ... .فقط می ریزد. حتی خودش هم نمی داند کجا می ریزد. اگر از گونه ببارد که ایده آل است. اگر بخواهی خیلی مرد باشی باید وقتی می خندی گریه کنی. از درون می بارد. از پشت چشم روی بغض گلویت می چکد و آرام به سمت قلبت می رود. قلب سرخ و گرمت آرام خنک می شود. اگر چیزی از قطره ی اشک مانده باشد که وقتی از روی دلت به پایین می لغزید دل داغت آنرا بخار نکرده باشد، کمی خون دلت رو می شوید و از بین می رود.
درست است اینطور گریستن زجر کشی است، اما بهتر از آن است که چشمانی که برایشان های های زدی از درون، خیس شوند.
مرد باش، بخند، گریه کن، تا نگرید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی