محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

در ساحل زندگی

ددر نامه..

1392/5/23 1:51
400 بازدید
اشتراک گذاری

روز عید فطر طی یک تصمیم گیری انتحاری رهسپار دیار ی سرسبز  شدیم و از انجایی که اینجانب بسیار خوش اقبالمدل شکسته به محض ورودمون با بارانی نرم مورد استقبال قرارگرفتیم قهرشب بعد شام بچه ها رو بردیم دریااااز خود راضیالبته اون موقع شب بارون بند اومده بود..بچه ها در حال بازی با ماسه ها بودن و بزرگا هم جمع شده بودن دور یک عده مزتتتنم/رذ(خودتون میدونید که چی نوشتمعصبانی)بیکار که در حال ر ق ص قهربودن..واقعا دلم خون شد از دست این موجودات دوپا که ادم صداشون میزنننگران

فرداش تو بازار امیر علی گم شدساکتداشتم دق میکردم نمیدونم چی شد داشت تو سبد یه خانم که چند تا جوجه اردک توش بود نگا میکرد یهو برگشتم نبودناراحتباباش زهرا رو بغل کرده بود و بدو بدو این طرف و اون طرف میدوید همش تو اون لحظات که برام عمری گذشت فکر مامان محمد طاها بودم چند شب قبلش تو برنامه ماه عسل میگفتن دزدیدنش نگرانخدایا چه حالی داره مامانش چه جوری شب سرشو میتونه بذاره رو بالش در حالی که جگر گوشش کیلومترها ازش دورهناراحتوقتی راه رفته رو برگشتم دیدم امیر علی گریون دست تو دست داداشش ایستادهوقت تماممحمد امین میگه از طرف مخالف ما می اومده و زار میزده مامااان باباااااااسترسیه کارت بازی باباش براش گرفته بود که همه از تو باکسش خالی شده بود و بعدها چقدر براش گریه کردسبزاز  اون شب هرشب قبل خوابش به هرسه تا شون یاد اوری میکنم عزیزای دل مامان  اینو یادتون باشه بایدکه همیشه همیشه یه دستتون تو دست مامان باشه سفت سفت دست دیگتون تو دست خدا سفت سفت سفت اگه یه موقعی دست مامانو ول کنین تو این دنیا گم میشین و خدای نکرده اگه یه روزی دست خدا رو رها کنین تو اون دنیا گم میشینبغل

این عکس بچه ها مال صبح فرداشه..

 

 

اگه حوصلشو دارید بقیه عکسا تو ادامه مطلبهابرو

این پسرکوچولو امیر محمدهیول..اون باغ بالا هم مال پدر بزرگش بود که فردا ظهرش اونجا بودیم  اون پیرمرد هم محمد امینه چشمکچرا با عصاراه میرهابروچون شیطونی کرده و دنبال یه گاو دویده و دویده تا محکم خورده زمینمنتظرندید بدیدعصبانی

خوب شد لباس گرم ور داشتمابله

این امیر علیه هااااااااااتعجب خب مگه چیهعصبانی ماه رمضون بوده روزه گرفته موهاش ریخته ماچ

اکواریوم جایزه شاگرد اول شدن محمد امین بود..البته دیگه باید کم کم عادت کنه برای هر کاری که وظیفشه منتظر جایزه نباشهلبخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

محمد امین گل همیشه بهار مادر
24 مرداد 92 16:33
سلام مامان قوی
ممنون که به وبلاگمون سر زدی
وای خدا رحم کرد
آدم حتی فکرش رو هم میکنه تنش میلرزه شما که دیگه توی اون شرایط بودید.خدا یار فرشته های قشنگت باشه
آرامش قشنگی داره وبلاگتون
خوشحال میشم با هم لینک بشیم


سلام گلم
خواهش میکنم من تمام بچه هایی که اسمشون محمد امینه رو خیلی خیلی دوست دارم دلیلشم بذار تودلم محفوظ بمونه
خدا واقعا رحم کرد محمد طاها هم خدا رو شکر به اغوش مادرش برگشت خدا الهی مواظب همه مون باشه که هیچ وقت گم نشیم چه کوچولوهامون چه خودمون! یه موقعی هست که خودمون خودمونو گم میکنیم(تاسف)
مامان زهرا
25 مرداد 92 9:47
سلام
ایشالا همیشه به سفر


سلام
ممنون عزیز