شهید شیر خواره علی اصغر
سلام محمد امین خوبم
امروز یه روز فراموش نشدنی بود تو کارنامه اعمالت.رفتی و تو مراسم بزرگداشت کوچکترین شهید کربلا حضرت علی اصغر( ع )شرکت کردی.
هرسال از tvمراسمو میدیدیم اما امسال اولین سالی بود که حضورا در مجلس شرکت کردیم.
صبح زود بچه ها رو سپردیم به دست بابا و دو تایی رفتیم همایش .
انقدر شلوغ شده بود که نیمی از جمعیت با بچه هاشون تو سرما مونده بودن بیرون . بیشتر از نیم ساعت طول کشید تا بریم داخل مهدیه.همه جمعیت از گرما سرخ شده بودن و صدای همهمه اصلا فرصت نمیداد صدای مداح رو بشنویم
تا در ورودی باز میشد یه لشکر مامان نی نی به بغل میریختن تو همین جوری هول میدادن خیلی وضع بدی بود بیچاره بچه ها که همش از گرما و فشار و .... جیغ میزدن و گریه میکردن.
هنوز مجلس تموم نشده بود که از ترس جمعیت داخل سالن بلند شدیم .تصور کن این همه مامان+نی نی هاشون بخوان باز با جیغ و هول و ... بیان بیرون
داشتیم از سالن بیرون می اومدیم که شنیدم مامانی با خودش زمزمه میکرد :انگار همایش بچه های شش ماهه ست نمیدونم این پیر زنا و دخترا و... واسه چی اومدن .دیدم اون طرفتر پیر زنی با عصا به زور خودشو به سمت جلو میکشید تا قدمی بردارد.
اون موقع تو دلم گفتم :مگه علی اصغر علی همه امت حسین نیست. عاشق حسین و فرزند حسین بودن سن و سال و روز و شب نمیخواد که!
بعد که رسیدیم خونه قورباغه ای که هفته ها بود برات گرفته بودم و برای روز مبادا پنهان کرده بودمو گذاشتم زیر متکات.
رفتی بخوابی دست کشیدی زیر متکا جیغ زدی مامااااااااان فرشته ها جایزه گذاشتن
اوردی و نشونم دادی گفتی مگه من امروز پسر خوبی بودم که فرشته ها بهم جایزه دادن؟
گفتم بله فرشته ها دیدنت اون موقعی که گهواره علی اصغر و اوردن و شما دستای کوچولوتو بالا گرفتی و برای همه دعا کردی