اولین سرما خوردگی زمستونی
سلام نازنین امینم
دوباره چند وقته سرما خوردی عزیزم اصلا از اشتها افتادی
یکشنبه ساعت دوازده ونیم ظهر بود که تازه بچه ها رو خوابونده بودم و به فکر کارای عقب مونده بودم تا به ترتیب انجامشون بدم دیدم در میزنن در و که باز کردم از ترس منقلب شدم
میدونی چرا
امیر محمد بود با مامانش
یه پسر شیطون و با عرض معذرت یکم بی ادب
شیطونی که تو ذات همه شما بچه ها هست اما بی ادبی
اول که اومد داخل خونه ان چنان جیغی زد که جفت بچه ها تو خواب زدن زیر گریه
بعد از بیدار کردن بچه ها به این طریق شروع کرد به ولو کردن اسباب بازیهایی که با مصیبت جمعشون کرده بودم
تازه این جا قسمتهای خوب خوب قصه مونه ماجرا از اون جا شروع شد که شما از مدرسه اومدی نمیدونم چرا شاخ شمشاد من اینقدر زود مقاومتشو در برابر این اجوبه قرن از دست داد شد غلام حلقه به گوش اقا
من هم کاری جز حرص خوردن داشتم به نظرت؟
اما عکس العمل مادرش در مقابل گل پسرش
امان از خونسردی بعضی ها
خلاصه ساعت ٥ونیم رفتن و ما رو تنها گذاشتن با یه خونه به هم ریخته گرفتار زلزله و طوفان +یه ویروس تقریبا کشنده
از فردای اون روز هر سه شاخه گلم پژمرده شدین و تا به امروز هم بهتر نشدین
امروز غروب جمعه بود و بازم دلم طوفانی .اصلا جمعه ها رو دوست ندارم خیلی وقته میونه مون با هم خوب نیست ,با هم قهریم .
حسابی هوای چشام بارونی بود و بغض راه گلومو مسدود کرده بود بالاخره سیل ا شکام خروشید و سد چشامو شکست .با اینکه چشام یه دل سیر باریدن اما جز سنگینی پلکام ارمغان دیگه ای نداشت,بازم سنگین تر از قبلم.
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده ست مراد وی از این ساختنم
یادمه خیلی وقت پیشا یه دوستی داشتم خیلی دنبال این میگشت که(زندگی چیست؟)
بهش اس ام اس دادم یادته تمام کتابای کتابخونه رو گشتی تا به معنای زندگی برسی ,اخر فهمیدی؟
میدونی عسلم چی جواب داد:
زندگی خون دل خوردن است
اولش رنج و اخرش مردن
ا
عطیه زهرا خانم و کاکتوس خاله (منزل مادر جون)
خدایا دلم را به وسعت اسمان و به زلالی دریا کن
( بچه که بودیم,دل درد را به یک زبان ناله میکردیم ,همه می فهمیدند!عجیب است ,بزرگ که شدیم,درد دل را,به صد زبان فریاد میزنیم,کسی نمی فهمد!)
بعد.ن.یادم رفت اینو بگم : شب پنجشنبه بود برای بابا اس ام اس اومد حج عمره جز اولویت های اولیم .چقدر بابا خوشحال شد ولی من ....اخه چه جوری با سه تا بچه کوچیک .امید داشتم الان الانها نوبتمون نشه,زهی خیال باطل
گفتم دور من و بچه ها رو یه خط قرمز بکش ,بابا هم پشت سر هم با لحنی حرص در اری میگفت شما میایین
بعد.ن.کارنامه این ترمتم اوردی و بازم گل کاشتی بهترینم
در پناه خدا باشین ای عزیز تر از جانم