بهار 1391 مبارک
سلام بهارکم
شنبه صبح خانم رضا پور اومد برای تکوندن خونه.البته حدود دو هفته پیش اومده بود برای نظافت اشپز خونه ,ساعت 8 صبح اومد تا 4 بعد از ظهر.اما بقیه جاها رو گذاشتیم نزدیک عید تمیز کنیم .
یکشنبه هم بابایی باید میرفت به شعبات و از کارمندا به خاطر کار یکسالشون قدر دانی میکرد و خسته نباشیدی عرض میکرد بنابر این تا ساعت ده و نیم شب تنها بودیم و حوصله شما ها خیلی سر رفته بود یک دفعه یاد( playstation)پلی استیشنت افتادم که زیر تختت مخفی کرده بودم تا فقط تابستونا که درس نداری بازی کنی ,اما الان کمک خوبی برام بود تا سرتون باهاش گرم بشه نمیدونم چه بلایی سر tv اتاقت اورده بودی که اصلا روشن نمیشد بعد از کلی غر غر به جونت بردم تو هال که خوشبختانه با tvاونجا روشن شد و یکم حال و هوای شما فرشته ها عوض شد .
امروزم که اخرین روز از سال 90 و دهه 80 بود رفتیم و اتو پرسی که مدت ها میشد چشام دنبالش بود رو گرفتیم و از اتو قبلی که دیروز مثل بمب منفجرشد وداع کردیم
این روزا صبح ها تا 9 میخوابین و منم میتونم یکم بیشتر استراحت کنم و بابایی هم اخرای سال کارشون به اوج میرسه و وقتی می یا د از خستگی نای حرف زدن نداره و میگه از اخر سال متنفرم ولی چه میشه کرد تا اخر سال نشه که نمیتونیم بریم به سال جدید .امروز با خودم فکر میکردم یعنی سال 1491 کجا هستم ؟ اونوقت بود که دلم هری ریخت پایین
امسال یکی از عموهای گرامت به همراه خانوادش تشریف میبرن قشم و عموی دیگرت تشریف میارن ایران.ما هم تشریفمان رو محکم در منزل نگه می داریم از مسافرت در ایام نوروز هیچ وقت خوشم نیومده چون جاده ها شلوغن و ما هم حسسسسساس
به جاش بعد از تعطیلات میریم مسافرت انشاالله.
مامانم ,برگ گلم ,حاصل زندگیم , یکسال دیگه گذشت با تمام سختیها ,پستی ها و بلندی هاش با تمام خستگی ها و دل تنگی هاش
پسرکم ارزو دارم تمام چهار فصل عمرت بهاری باشن و همه برگ برگ کتاب زندگیت سبز باشن
عیدی خانم زیاری عزیز معلم کلاس اولتون
متن تبریک خانم زیاری گرام
محمد امین عزیزم سال نو مبارک
امیر علی دردانه ام سال جدید مبارک
عطیه زهرای یگانه ام نوروز مبارک
اگه دوست داشتی لطفا برو به ادامه مطلب تا سفره هفت سین امسالمونو ببینی
عزیز تر از جونم
امسال اصلا حال و هوام با سالهای قبل فرق میکنه .همش میگم با امدن بهار و سال نو یک قدم به مرگ نزدیکتر میشیم پس برای اینه که همه شادن و به هم تبریک میگن .سفره هفت سین امسالو خیلی جمع و جور چیدم چون یه جورایی تو قعر چاهم
محمد امینم دوستت دارم خیلیییییییی
دهه 80 هم رفت. همون دهه ای که بابایی اومد تو زندگیم همون دهه ای که تو اومدی و شدی چراغ کلبه کوچیکمون همون دهه ای که امیر علی و عطیه زهرا دست تو دست هم اومدن و زندگیمونو گرمتر کردن همون دهه ای که.......نه عزیزم بزار خاطرات و تلخی هاشو برات نگم که تلخی های این دهه کمتراز شیرینی هاش نبودن !
همه شونو نوشتم رو بال یه قاصدک و فردا صبح همسفر اولین نسیم بهاریند و ما ورق جدیدی از کتاب زندگی رو باز میکنیم و ابتدای ان با خط خوش مینویسیم به نام خدا....