محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

در ساحل زندگی

بماند یادگار...

1391/9/23 4:38
352 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم

عزیز دل مادر قرار  شد سختی های زندگی و خاطرات روزا و شبای سختش فقط مال خودم باشه اما این یکی یه تجربه بود 

گوش کن محمدم خوب گوش کن

همیشه استه اومدم استه رفتم چونکه از صدای بلند ترسیدم

همیشه روی خطی که خودم در مسیر زندگیم کشیدم قدم بر داشتم بدون انکه کوچکترین تجاوزی به حریم دیگران داشته باشم

همیشه سعی کردم در برابر حرفای دیگران سکوت کنم اگر از شدت تندی کلامشون سوختم هم به روم نیارم تا زمانی که برسم به خلوت خودم و اونجا های های گریه کنم و سبک بشم

همیشه سعی کردم دردمو خودم به دوش بکشم همیشه سعی کردم  حافظ  دنیایی باشم که جدا از این دنیا برای خودم ساختم دنیایی که توش میتونستم تمام اشتباهات گذشتمو پاک کنم و ادامه شو درست بنویسمو زندگی کنم انقدر شیرینی دنیای خیالی خوش بود که نفهمیدم کی از این دنیا دور شدم

محمد امین , وقتی  به خودم اومدم که دیگه هیچ انعطافی نبود هیچ اتصالی نبود درست دو هفته پیش وقتی صدای شکستنم در تمام تار و پودم میپیچید دستانم رو تو دستای قدرتمند عزرائیل دیدم که هنوزم که هنوزه از فکرم بیرون نمیره .

شکستم چون باورم نمیشد, نمیخواستم مثل اون درختی باشم که باغبونش هر وقت اراده کرد اونو خم کنه و سرشو زیر خاک کنه تا شاید درختی بهتر از کنارش سبز بشه یا برای هوس خودش اونو به امید چند تا میوه دیگه به یه شاخه دیگه پیوند بزنه!

شکستم

چون همیشه فقط صدای اروم قدمهای خودم بو د که شنیدم چون همیشه اون چیزی رو دیدم که فقط جلوی روم بود و مال خودم بود  فکر میکردم اگر من حریم دیگران را بشناسم و احترام بذارم  پس دیگران هم میدونن و براشون محترمه اماااااااااا این جوری نبود ...

محمد امین عزیزم  همیشه با دیگران پنجاه پنجاه باش !

حریم خودتو و دیگران را  بشناس اما از دیگران توقع نداشته باش چون وقتی توقع نداری کمتر عذاب میکشی!

پسرکم اگه سکوتو دوست داری سعی کن بهش عادت نکنی سعی کن وابستش نشی گاهی فریاد بکش!

اجازه نده گوشت تنها به صدای قدمهای اروم خودت عادت کنه گاهی بایست شتاب قدمهای دیگران رو هم بشنو تا روزی که اجبار به ایستادنه از صدای دیگران ازرده نشی!

 ارزوی من فقط خوشبختی دکمه هاست !دکمه های زندگی من پسرکم, شمایین. پس تلاش کنین تا با هم به ارزوم برسیم!

  

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

عاشق باران
24 آذر 91 20:24
بعضی وقتا یه کم مبهم می نویسید کلیاتشو گرفتم اما جزییاتش....... بهر حال این پست واسه پسرتون بود دیگه پس ما چیزی نگیم بهتره.
راستی شما وبلاگ آبنبات خاله رو دیدید؟ همین که لینکشو گذاشتم...

خودم هم زیاد متوجه نشدم چی گفتم ...
چقدر این ابنبات شیرینه مگه نه ؟
سمانه
25 آذر 91 12:01
سلام نازنینم
الهی فدای دل مهربونت بشم خواهرم چی شده؟؟؟؟ اگه دلت نخواست بگی نگو ولی بدون که همیشه برای آرامش دل مهربونت دعا می کنم
نبینم که غم به دلت راه یافته نبینم که دلت بگیره از دنیا و آدماش
زندگی تا بوده همین بوده آخه کجای این دنی کسی به حق خودش قانع بوده که آدمایدور و بر من و تو اینجوری باشن
فدات شم تو رو خدا دل خوشکلت غم نگیره مراقب خودت باش به خاطر دکمه ها
دوستون دارم
ببخش که دیر اومدم بس که گرفتاری زیاد بود



سلام خواهر دلسوز خودم میام برات میگم می دونم گرفتاری ..منم خیلی دوستت دارم
سارینا
26 آذر 91 10:35
چقدر کیف کردم وقتی دیدم مامان 3 تا فرشته هستی ........
خدا واست حفظشون کنه ........



سلام
ممنونم عزیزم