محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

در ساحل زندگی

توهم..

1391/10/29 1:44
302 بازدید
اشتراک گذاری

چند شب پیش برای کاری که فکر میکردم حداکثر نیم ساعت طول میکشه بچه ها رو سپردم دست محمد امین و با پدر بچه ها رفتیم ابرونیم ساعت شد یک ساعت خجالتوقتی برگشتیم با کمال ناباوری میدونین چی دیدمناراحت

 

 تمام پهنای صورت محمد امین اشک بود الهی مادر بمیر ه برات امیر علی   جونمنگران صورت تپلیش خیس اشک بود تا منو دید دو قطره بزرگ اشک رو گونه هاش سر خورد و چکید رو لباسش(هروقتی اشکای امیر علی رو میبینم ناخوداگاه یا د صحبت اون مادری می افتم که رو به دامادش میگفت اشکای دخترمو یه موقعی در نیاری چشاش بزرگن اشکاشم ..

 

 گفتم چی شده محمد امین اول که  زل زده بود و مات نگام میکرد انگار که روحی چیز ی دیده باشه محمد امین:ما فکر کردیم شما مردینعصبانی

شما که رفتین بیرون صدای گریه  اومده از امیر علی پرسیدم مامان بابا مردنهیپنوتیزم گفته اله(اره)تعجب هر دوتا گوله گوله اشک میریختن اما خواهر شون فقطخنثی کلا این مدلیه!! تهی از هر گونه احساس دل شکسته

niniweblog.com

گفت تو ادم رویاهای من نیستی...

گفتم مگرحوایی بود که ادم باشم...

اینجا سرزمین گرگانست! گرگ میخواهد نه ادم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله ی آبنبات
2 بهمن 91 17:16
آخی طفلکی ها


توبه کردم دیگه تنهاشون نذارم ...