محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

در ساحل زندگی

مهمانی ستاره

محمدم عزیز دلم چقدر معصوم تر میشوی وقتی تمام بدنت گوشی میشود برای شنفتن؛ برای شنیدن نکته هایی  که مادر از پس اعماق زندگی پر فراز و نشیبش صید کرده!چقدر دوستت دارم وقتی با چشمهای بهت زده نگاهم میکنی بی انکه سوالی بپرسی ! امشب مهمان و شب نشین تنهاییت بودم مهمان دنیای کوچیک نه, دنیای بزرگ و هفت رنگ کودکیت! پسرکم نمیدانم در گردش کدامین دور ثانیه ها یا دقیقه ها گم شده ام گاهی خودم هستم و گاهی نه .... چرا این روزا اینقدر خسته ام ؟زمزمه شب و روزم الا بذکرالله ست همونی که نویدتطمئن القلوب را میدهد!    ای بهترین معجزه خدا به خدا میسپارمت...         ...
28 آبان 1391

اولین دندون عالیجناب

یکی از دندون های محمد امین شل شده بود دو هفته ای فقط نوشیدنی میخورد اونم فقط بانی شب عید غدیر وقتی از حرم حضرت معصومه بر میگشتیم دندونش افتاد انگار باری از دوشم برداشته شد اخه شبا که میخوابید دلم براش کباب بود چند بار خواستیم ببریمش دندون پزشکی تا اقای دکتر کار رو تمام کنه اما بازم میترسید دندونشو گذاشته بود لای دستمال و گذاشته بود تو یه دونه جعبه کوچیک، شب گذاشت زیر بالششو و صبح که بیدار شد فرشته ها اینو براش هدیه گذاشته بودن                                    &nb...
17 آبان 1391

شیطونک شیطون ..

  سلام شیطونک اینو امروز صبح دیدم عزیز دلم چقدر مثل مادرت احساسات رقیقی داری و چقدر من نگران ! دنیا و ادمای تو شکمش میفهمن معنای قشنگ دوست داشتنو یا منتظر فرصتن تا مثل طعمه ای چرب و نرم یک لحظه غافلگیرت کنن !!پسرکم این تجربه منه  دوست داشتن خیلی خوبه خیلی لذت بخشه خیلی شیرینه اما  یادت باشه برای اهلش, برای کسی محبتت رو خرج کن که لایقش باشه     ارزوی من فقط سعادت شماست ( پ.ن) :این مطلب رو از وب فاطمه زهرای نازنین(روزهای خوشبختی)دیدم و خواستم اینجا برات بزارم . محمد امین این مطلب خیلی به نظرم قشنگ اومد  اما از من که مادرتم بشنو  در طبیعتی  که فقط حدس میزنی ...
10 آبان 1391

عید قربان عشق و ایمان

    عید قربان، عید ذبح میوه ی دل ابراهیم و ایثار سبز اسماعیل، عید بر آمدن انسانی نو از خویشتن خویش، عید رهیدگی از اسارت نفس، عید لبیک به دعوت حق بر شما مبارک. زندگی‌تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاكی چشمه زمزم. ...
4 آبان 1391

تلنگر..

سلام عشق پاک من امروز عصر که بردیمت کلاس زبان از اون طرف بچه ها رو بردیم دکتر .بعد هم پارک شادی به محض ورودمون به داخل محوطه دیدم یه خانمی که رو صندلی نشسته و کتابی هم تو دستاشه زل زده به ما وقتی نشستم رو صندلی فوری پرسید دو قلوین؟چقدر از این سوال تکراری بیزارم !گفتم بله دو قلوین!پس چرا یکی کوچیکتره بعدش پرسید شما به جز اینا یه پسر دیگه هم دارید؟گفتم بله چطور مگه ؟گفت تو بیمارستان بستری بود ..فکر کردم پارسال رو میگه گفتم اره اونجا ما رو دیدید؟ گفت اون موقع یکسالش بود؟؟فصل های عمرمو سریع برگشتم رسیدم به 9 ماهگی پسرک ..یادم اومد, مامان زهرا کوچولو بود تخت سمت چپی امین .فوری گفتم زهرا کدومه نشونم داد خانمی شده بود و تازه داداشی هم داش...
24 مهر 1391

اولین سرما خوردگی پاییزی

      محمدامین شیطونم سلام بالاخره خوردیش و بیچاره ام کردی مادر سرما رو میگم! امروز صبح که بیدار شدی صبحانه نخوردی و گفتی گلوم درد میکنه بعد از ظهر سرفه هم اضافه شد نمیدونم مقصر خودتی یا من؟ شبا که تا صبح چند بار میام پتو میکشم روت, واکسن هم که دلم نیومد ١٦ تا ویروس را یکجا مهمون بدنت کنم و در مقابل مقاومتت برای فرار از واکسن تسلیم شدم .خدا کنه زودی خوب بشی و بچه ها ازت نگیرن   حیف و صد حیف ,چه جواهری بوده اقای شریعتی ..خدا رحمتش کنه دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است(شریعتی) ...       ...
21 مهر 1391