محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

در ساحل زندگی

گاهی باید رفت..

    عزیز ترین عزیزان عالمم هرکجای دنیا که باشین اسمان زندگیتان  همیشه صاف باد..           عشق... با هم صعود کردن نیست... عشق در وقت سقوط با هم بودن است... (پ.ن):تصمیم دارم مدتی خاطرات کودکانم رارمز دار بنویسم!با سپاس از همه ی دوستان خوبی که در این مدت همراهیمون کردند       ...
19 بهمن 1391

تغییر..

چند وقتی میشد که همش خود خوری میکردم و به خودم لعنت میفرستادم چرا باید دهن لقی میکردم و میگفتم یه همچین جایی رو دارم واسه تنهایی هام ،واسه فرشته هام !!اخه بعضی ادما خیلی بی جنبه تشریف دارن حالا خدا رو شکر که تو زندگی یاد گرفتم انقدر محافظه کار باشم که از کسی رو دست نخورم اما به هر تقدیر ... چون چند نفری ادرس این خونه رو داشتن و با رفت و امد سر زده و نزدشون ارامش و اسایش این خونه رو برامون کمرنگ میکردن به ناچار و بر خلاف میلم پلاک خونمونو با نام  در ساحل زندگی تغییر دادم .چون اینجا همیشه حکم یه محل امنو برام داشت مثل یه ساحل! که وقتی از طوفان زندگی خسته و کلافه بودم یا روزایی که کشتی هام غرق میشدن اینجا میشد جایی برای بودن برای ن...
16 بهمن 1391

محمد امین و تشویش!

از دیشب که خدا لطفشو شامل حال ما بنده های سر کشش کرده و هوا پر از عطر و صدای نم نم بارون شده الکی سرخوشم عاشق بارونم شاید به خاطر طراوت بعدش باشه اما صداش ادمو یاد خدا میندازه!امشب که بچه ها خوابیده بودن با اینکه چراغها خاموش بودن اما مقاومت همچنان ادامه داشت و حرف میزدن بهشون گفتم چشاتونو ببندین و صدای بارونو گوش کنین بعدش برای همه دعا کنین یکم که گذشت دیدم ساکت شدنو خوابشون برد یک هفته ای میشه محمد امین که از مدرسه میاد  خونه خوشحال و سرخوش میگه مامان هیچی مشق نداریم خانممون گفته برین خوش باشین برای منم دعاکنین بعدش میره جلوی تی وی لم میده و پویا میبینه بهش میگم لااقل کانالای دیگه رو ببین این برنامش مال صد سال پیشه اون موقع که...
11 بهمن 1391

گوجه..

محمد امین صبحانه چی میخوری؟؟ محمد امین:نون و پنیر و گوجه محمد امین نهار چی میخوری؟؟ محمد امین:نون و پنیر و گوجه محمد امین عصرونه چی بیارم برات؟؟ محمد امین:نون و پنیر و گوجه محمد امین شام چی دوست داری درست کنم؟؟ محمد امین :نون و پنیر و گوجه محمد امین خوراکی فردا چی برات بذارم تو کیفت؟؟ محمد امین :نون و پنیر و گوجه   کاش میشد: بچگی رو زنده کرد! کودکی شد ,کودکانه گریه کرد! شعر قهر قهر تا قیامت را سرود! ان قیامت ,که دمی بیشتر نبود! فاصله با کودکی هامان چه کرد؟ کاش میشد: بچه گانه خنده کرد...   ...
6 بهمن 1391

توهم..

چند شب پیش برای کاری که فکر میکردم حداکثر نیم ساعت طول میکشه بچه ها رو سپردم دست محمد امین و با پدر بچه ها رفتیم نیم ساعت شد یک ساعت وقتی برگشتیم با کمال ناباوری میدونین چی دیدم    تمام پهنای صورت محمد امین اشک بود الهی مادر بمیر ه برات امیر علی   جونم صورت تپلیش خیس اشک بود تا منو دید دو قطره بزرگ اشک رو گونه هاش سر خورد و چکید رو لباسش(هروقتی اشکای امیر علی رو میبینم ناخوداگاه یا د صحبت اون مادری می افتم که رو به دامادش میگفت اشکای دخترمو یه موقعی در نیاری چشاش بزرگن اشکاشم ..    گفتم چی شده محمد امین اول که  زل زده بود و مات نگام میکرد انگار که روحی چیز ی دیده باشه...
29 دی 1391

این روزا ..

        واما محمد امین سه شنبه که اومد خونه چشاش قرمز بود و عصبانی نهارشو که اوردم گفت دوست نداره و بعدش هم گفت غذام همیشه بد مزه ست به زور چند قاشق بهش دادم و عصری باباش بر دش دکتر. بللله اقا سرما خورده بود دکترش گفته بود چهار شنبه نره مدرسه که گریه میکرد من میخوام برم  سه شب  و سه روز تو تب سوخت   و بعدش هم دخترک (لبخندطبیعی محمد امین و دستای  زهرا رو به خیال خودش تو جیبشه ) و از امروز امیر علی و حتما بعدش بابا شون و  ...    دیدین اس ام اس می اد لطفا قطع کننده زنجیر نباشین حکایت ماست    گاهی شایدلازم باشد از یاد ببریم... یاد هم...
24 دی 1391

30ماه..

سلام دیروز دو قلوهام سی ماهه شدن سی ماهه که اومدن و هم نفسم شدن   خیلی دلم میخواد مثل همه مادرا بگم چه زود گذشت اما برای من که با دونه دونه اشکام شمار و اینجا رسوندم عمری گذشت         از شیطونیها تون چی بگم دیروز عطیه زهرا مداد شمعی محمد امینو ور داشته چند تا در کابینتو خط خطی کرده رفتم اونارو تمیز کنم امیر علی رفته ده دوازده تا از کلیدهای لپ تاپو کنده   انقدر شیطون شدین که همون یک ساعت خواب بعد از ظهر خیلی وقتا تعطیله و ا ون وسط طفلکی محمد امین که این روزا عجیب دلش هوای دنیای سه نفره ای رو کرده که قبل اومدن شما داشتیم و بدتر از اون امتحاناتش که با وجود سر و صدای شما دو تا باید چار...
6 دی 1391

یلدا مبارک...

    یادمان باشد با آمدن زمستان ، اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم تا دچار سردی فاصله ها نشویم . . . یلدا مبارک         همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ ..       ...
2 دی 1391