محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

در ساحل زندگی

روزت مبارک دخترم

     خدا لبخند زد و تو افریده شدی و با دیدن گلی  چون تو، لبخند ی دگر زد و گل دگری رویید           دخترکم چقدر خالقت تو رو دوست داشت که از همان لحظات اغازین  بودنت تو رو تنها راهی دیاری غریب و هولناک نکرد تو از همان ابتدا مورد عنایت خدا بودی!  تو امدی و موسیقی خوش اهنگ زندگیم شدی خدا خواست که بیایی که بمانی تا من بمانم و در هوایی که میزبان عطر حضور توست مهمان شوم و با تمام وجودم بودنت را استشمام کنم      چقدر حس زیباییست حس دوست داشتن، دوست داشتن از ته ته قلب بی ریا بی کلک بی چشمداشت !لطافت چنین عشقی را فقط باید مادر بود تا با...
16 شهريور 1392

حال امروزمان..

 بعضی اوقات خیلی دوست دارم با یکی حرف بزنم یکی که فقط بشنوه و فقط و فقط گوش باشه بگم و بگم و بگم اخرش بفهمم که طرف کر بوده....اما اکثر اوقات مخاطبم خدایه اون که فقط حرفامو میشنوه و دق و دلی هامو سرش خالی میکنم مثل یه بچه کوچولوی لجباز باهاش قهر میکنم و باز شرمنده بزرگیش میشم و تو اغوشش بلند بلند گریه میکنم و او باز هم مثل همیشه با یه لبخند از سر تقصیراتم میگذره ...  حس وحال کودکی رو دارم که تو شلوغی بازار دنیا گم شده ..از ترس نامردان عالم در جایم میخکوب شده ام توان برداشتن قدمی رو ندارم تنها سر میچرخانم تا تو رو پیدا کنم ..بیا خدا بیا و این بار هم بزرگی کن دستان یخ زده از ترس مرا در گرمای دستان پر از مهرت گرما ببخش چشمان حیران منو ...
24 مرداد 1392

ددر نامه..

روز عید فطر طی یک تصمیم گیری انتحاری رهسپار دیار ی سرسبز  شدیم و از انجایی که اینجانب بسیار خوش اقبالم به محض ورودمون با بارانی نرم مورد استقبال قرارگرفتیم شب بعد شام بچه ها رو بردیم دریااا البته اون موقع شب بارون بند اومده بود..بچه ها در حال بازی با ماسه ها بودن و بزرگا هم جمع شده بودن دور یک عده مزتتتنم/رذ(خودتون میدونید که چی نوشتم )بیکار که در حال ر ق ص بودن..واقعا دلم خون شد از دست این موجودات دوپا که ادم صداشون میزنن فرداش تو بازار امیر علی گم شد داشتم دق میکردم نمیدونم چی شد داشت تو سبد یه خانم که چند تا جوجه اردک توش بود نگا میکرد یهو برگشتم نبود باباش زهرا رو بغل کرده بود و بدو بدو این طرف و اون طرف میدوید همش ت...
23 مرداد 1392

عید بندگی..

عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس بر میهمانان حضرت حق مبارک باد                   خدایا! به تو پناه می‏بریم از چشم‏هایی که دوباره گمت کنند و از دست‏هایی که رهایت سازند؛ تو را به هر آنچه خوب است برای روز مبادایمان بمان که بی‏تو پوچ خواهیم بود! ...
21 مرداد 1392

ماه خوب خدا..

یه ماه رمضون دیگه و افطار و سحر دیگه ..شاید امسال اخرین باشه و شایدم نه همه مزه زندگی اینه که ادم از همه چی بی خبره گاهی بهترین برنامه ها رو واسه زندگیت میچینی اونوقت با یه اتفاق کوچیک کل برنامه هات نقش بر اب میشه گاهی هم یکی دیگه برات بهترین برنامه ها رو میچینه و تو فقط ذوقشو میکنی امید وارم امسال شب قدر خدای بزرگ که خیلی مهربونه بهترین ها رو برای هممون بنویسه..امین . . محمد امینو امسال کلاس خوشنویسی و اوریگامی ثبت نام کردیم به اضافه کلاس زبان که چند سالی هست میره و خیلی علاقه داره امتحان ترم پیشش که به فاصله چند روزی از میان ترمش بود و ما اصلا اطلاع نداشتیم جلسه بعدیش که بردیم اموزشگاه مدیر اموزشگاه با تعجب  وقت...
18 تير 1392

تولد گلای نازم ..

  به شکرانه این روز عزیز, پیشانی ام را برخاک می گذارم و خدا راسپاس می گویم که شما  را آفرید… چه خوب شد که به دنیا آمدید و چه خوب تر شد که تمام دنیای من شدید! تولدتان مبارک                           بایاری خالق مهربونتون سه بهار سه تابستون سه پاییز و سه زمستون رو در کنار هم و با هم  زندگی کردیم و امروز فصلی نو و تازه در زندگی شما اغاز میشود گلای خوشبوی من     سالگیتون مبارک   حال امروز منو فقط خدا خوب میفهمه ..خداااااااا همون یار همیشگیم ..خدااااااااا هزاران هزار بار ...
4 تير 1392

من و خدای خوبم..

خدایا مرا ببخش بخاطر تمام درهایی که کوبیدم و خانه تو نبود         خداوندا، چشمان خسته ام را سمت تو بر می گردانم، روح سر گردانم را در شهر تو می چرخانم، غصه هایم را تنها به تو نشان می دهم.         خداوندا، زیر دست و پای بی دلان، دل به سلامت بردن ممکن نیست، می دانم که چاره ای هم نیست، یاری ام کن، که چون تو دلداری نیست.       اشک که بخواهد بیاید سوال نمی پرسد کجایی، چطوری و ... .فقط می ریزد. حتی خودش هم نمی داند کجا می ریزد. اگر از گونه ببارد که ایده آل است. اگر بخواهی خیلی مرد باشی باید وقتی می خندی گریه کنی. از درون می بارد. از پشت ...
18 خرداد 1392

جشن قران و فرشته هام..

دو شنبه صبح بچه ها رو بردیم پارک نزدیک مهدشون برای جشن پایان سال . البته پایان برای بچه هایی که میرن پیش دبستانی بچه های کوچکتر که تا ماه رمضون باید بیان!                 در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست بر خیز تا بگیرند!!! این متن رو میخواستم برای روز پدر تقدیم کنم به همه پدر هایی که این گونه در ذهن کودکانشان خاطره میشوند اما فراموش کردم تقدیم به همه باباهای مهربون: ر وز پدر بود وتنها  دارایی پسرک قلک سفالی کوچکی بود که گهگاهی از صدای افتادن سکه به  درونش از خواب می پرید ..پسرک قلک را زمین زد ساعتی بعد خرده های شکسته قلک...
16 خرداد 1392

روز پدر..

سلام سلام سلام روز پدر به همه بابا ها مبارک در نظر اکثر ادما عدد ١٣ نحسه اما درست ٤ سال پیش  یکی از مقدس ترین اعداد برای من شد !سیزده رجب ١٣٨٩ دو فرشته مهمان  کعبه قلبم شدند و از ان روز ، خدا را پر رنگتر رحمانتر و رحیم تر دیدم دو قلوهای ناز و ملوسم تولدتون مبارک راستش یک بار اومدم خیلی براشون نوشتم و لی موقع ارسال همه چی یهو پرید لپ تاپ هم کلا پرید این موقع شب ناچارا اومدم تولدشون رو (قمری)با تاخیر تبریک بگم .امسال قراره تولدشونو تو مهد بگیریم حتما عکسا رو میزارم البته اگه تا اون موقع زنده موندم و بودم سه روز اخر هفته پیش فشرده از ٨ صبح تا ٨ شب با دکتر کردی  کلاس داشتیم و خستگیش تا به ا...
13 خرداد 1392