محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

در ساحل زندگی

عقیقه3

سلام پسمل طلای من دیروز ساعت نه و نیم صبح وقتی تو خواب ناز بودی بعبعی چاق و چله ای اومد و به نیتت عقیقه شد عکسی گرفته نشد چون دو قلوها گریه میکردن برن بیرون شاهد سر بریدن باشن و من با اینکه بابا یه بار دعای عقیقه رو خونده بود دوباره که نه چند باره خوندم چیکار کنم وسواسه دیگه تازه خندم میگرفت صفحه بعدش که ورق می زدم دعای وقت ختنه بود اونم برات خوندم چون نوشته بود تا قبل بلوغ هر وقت بخونن قبوله بعدش که بیدار شدی برات گفتم الان این بعبعی به شکل تو میره عالم زر پیش دوستات اشک تو چشات جمع شدو گفتی دلم میخواد زود برم پیش خدا     بعدا نوشت:در راستای ابهامی که در مورد دعای هنگام ختنه برای دوستان پیش اومد و تب...
14 مرداد 1391

پروزه نفس گیر پوشک گیروووون

 دوستای خوبی که به یاد ما هستین و ما خیلییییییییی خیلیییییییییییی دوستتون داریم نماز و روزتون قبول درگاه حق با اومدن ماه خدا تمام برنامه های زندگیمون بهم خورده شبا تا دو بیداریم و هنوز چشممون گرم نشده سحره و باز هنوز سرمونو زمین نزاشتیم صبح شده و با صدای گریه و جیغ و داد دخملی باید به زور خودمونو بلند کنیم اخه به خاطر ماه مبارک رمضون بابایی بچه ها 8و نیم صبح میره سر کار و وقتی میره زهرا با گریه دنبالش تا دم در میره و   وقتی باباش میره بیرون و در و میبنده یکسره جیغ میکشه و امیر علی هم با صداش بیدار میشه و از ترس گریه میکنه و من هم هر روز صبح شرمنده اهل محل میشم که چه گناهی کردن که باید کله سحر ( 8و نیم ص...
10 مرداد 1391

ماه پنهان

    - مهدي جان! سئوالي ساده دارم از حضورت                                                            من آيا زنده‌ام وقت ظهورت  اگر که آمدي من رفته بودم                            &nb...
14 تير 1391

محمد امین و شنا

سلام قهرمانم درست روز تولد دو قلوها اولین جلسه از کلاس اموزش شنا بودکه با خوشحالی به همراه بابا +توصیه های ایمنی مامان راهی شدی وقتی بر گشتی :خیلی خوب بود همه داشتن غرق میشدن به جز من همه رفتیم زیر اب کوسه ماهی نبود تا ما رو بخوره کم کم بعد یک ساعت:زیر اب دهن همه بسته بود اما من پلک میزدم و اب می خوردم اما چند ساعت بعد میشه دیگه منو نبرین و در اخر تا صبح حالت تهوع داشتی و گریه میکردی  و اولین جلسه اخرین جلسه شد                   ...
11 تير 1391

تولد فرشته ها

                                                                                            فرشته های نازم تولدتون مبارک گلای نازمو روز تولدشون بردم اتلیه  به ...
11 تير 1391

بزرگ مرد کوچکم روزت مبارک

ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است جان من، جانان من، روح و روان من علی است تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی شکر لله حاصل عمر گران من علی است . . .     خدای اطلسی ها با تو باشد*پناه بی کسی ها با تو باشد*تمام لحظه های خوب یک عمر*به جز دلواپسی ها با تو باشد.  (پ.ن):امشب شب تولد امیرعلی نازنین و خواهر نازنینش عطیه زهراست(قمری).ارزوی بهترین ها رو براتون دارم قشنگترین ترنم زندگیم                                      ...
15 خرداد 1391

محمد امین و شروع تعطیلات

سلام شیطونکم امروز صبح بابا تشریف فرما شدن مدرسه برای ثبت نام .خانم زیاری هم کل وسایل و کارهایی که یکسال انجام داده بودینو تحویل داده بود به بابا به همراه کارنامه . از امروز رسما تعطیلات تابستونیت شروع شد و برای تابستون کلاسهای خوشنویسی ,سفال به اصرار خود ت شنا  +نقاشی در نظر داریم ثبت نامت کنیم. محمد امین عزیزم نمیدونی چقدر امروز دلم گرفت وقتی کارهای یکسالتو که همش جمع شده بود تو یه دونه پوشه نگاه میکردم وقتی میدیدم دستای کوچولوی عزیزکم اینقدر پر توان و خلاق شدن که چنین اثاری از خودشون به یادگارمیزارن .همشونو کنار گذاشتم تا  برای همیشه زنده و تازه نگه دارم رد پای کودکیهایت را.     &nb...
9 خرداد 1391

ما برگشتیم

سلام عزیزکم امسال ماه مبارک رجب را در کنار مرقد پاک و مطهر امام هشتم اغاز کردیم ودر شب میلاد امام هادی توفیی بود که در محفل شادی انوار الهی سهیم باشیم .باشد که گوشه چشمی به ما نظر بیفکنند.                                                          ...
7 خرداد 1391

جشن فارغ التحصیلی محمد امینم

سلام بهترین بهترینم امروز روز جشن الفبا بود.جشن باسوادی شما قاصدکا.    موقع خداحافظی خانم زیاری معلم و همراه یکسال شما بغض کرده بود و چشمای قرمزش هم نشون از دلتنگی میداد.اخرین جمله ای که گفت این بود: پسرم انسان باش! پسرم انسان باسواد باش! پسرم انسان با سواد مفید باش!  (پ ن) :نمیدونم باز چه اتفاقی افتاده که موفق نشدم عکسای امروزتو اپلود کنم  .اولین فرصتی که بدست اوردم میام و عکساتو برات به یادگار میزارم.الهی همیشه در پناه خدا موفق و سر بلند باشی عزیزم.          کلاه محصول مشترک مامان وبابا .حرف (ن)به شما افتاده بود با این شعر ...
27 ارديبهشت 1391